The monster/Writer:Mahsa.n.r

We Never Walk Alone!

The monster/Writer:Mahsa.n.r

We Never Walk Alone!

مهی هستم نویسنده مانستر.این وبلاگ رو می سازم تا هم چیزایی که ازشون ایده گرفتم برای مانستر رو باهاتون در اشتراک بزارم،هم پوسترا تیزرا عکس ها و موسیقی هایی که اگه می خواستم تو سایت اصلی بزارم دردسر می شد.امیدوارم از مانستر لذت ببرین :)

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰۰/۰۱/۲۹
    help
آخرین نظرات

help

يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۳۸ ب.ظ

اول از همه،سلاااااااااااام

 

خوب،پارت شونزه هم دیروز اومد و من در انتظار واکنشاتتون سر کلاس هر سه دیقه یه بار اینجا رو رفرش می کنم😂😂

 

از اینا بگذریم می رسیم به سوالات قشنگ شما.(که از الان می دونم به نصفش نمی تونم جواب بدم😂)

 

حالا به هر حال...اینجا برای اینه که شما سوالاتون رو بپرسین و من اگه بتونم جواب بدم،اگه نه یه راهنمایی بکنم، اگه موضوع حیاتی تر بود،کلا بی پاسخ میزارم😂

 

منتظر سوالاتون هستم😉

  • mahsa nr

نظرات  (۲۱)

مسی که این قسمت رو اضافه کردیییییییییی

بوس پس کلت

خب همونجوری که گفتم یکی از سوالام اینه که پیترسون دوباره میاد تو داستان؟

یکی دیگشم اینه که بچه ها دوباره میرن به شهر سایه؟

پاسخ:
خواهشششش
خوب،1.معلومه که میاد...اصلا پیترسون نباشه که مانستر بدردنمی خوره😂😂فقط باید یکم دیگه منتظرش باشین

2.اونم البته که میرن،فقط اصلاح کنم...اونجا شهر نیست...اونجا یه دنیای متحده که یه پایتخت واحد داره.حتی گاهی گفته شده دنیای سایه از دنیای انسان ها بزرگ تره.

1_ راس میگی😂😂😂🤝

2_ جییییغغغغغغ هقققققق فیننننن اشککککک خونننن عرقققققق جرررررر 

😅ببخشید یادم نبود دقیقا چی بهش میگن خودمم احساسش میکردم که بگم شهر یجوریه😅💔

پاسخ:
😂😂😂
مشکلی نیست بابا

*-*  *-* *-* *-* *-*

🛏️🛏️🛏️🛏️خسته در این دنیا

روی مبل عزیزم دراز کشیدم

گویی آپدیتی در راه است

ولی...

در آینده

و من تا آن موقع پوسیدم 💀☠️

به دیوار می‌نگرم 🧱🧱دیواری با آجر

و سر بنده حیف است تا آن را در آجر کوباند، باید مرمر باشدD:

به ستارگان مینگرد

دب اکبر ناراحت است

پرسیدم چه شده ای گشنگم؟

گفت الی، مهی اونیت آپش خیلی عری بود

من گفتم ای دب نگران نباش من به جای هر دویمان عر زدم

دب خوشحال شد و باز درخشید(😂)

 

 

کرم ریزیای کرونا زیاد شد

از او پرسیدم ای منگل تو را چه درد است؟

گفتا ای اِلو(همون الی)

اونیت آپ نکرده و من غمگین یه گوشه نشستم و برای دق دلی مردم را مریض میکنم(جدا دارم شوخی میکنم)

گفتم تو گوه میخوری بیا شاد باش و مردم را مریض مکن

پارت چند فیک هستی ای مشنگ؟

گفتا فصل دوم پارت 5 👈👉

گفتم خاکا بر سرت، اونی من پارت 17 را دارد می‌نویسد و داری غصه میخوری؟

بیا و برو با تامل داستان را بخوان تا طول بکشد و دیگر ناراحت مباش.

کرونا از خوشحال عطسه ای کرد ولی چون ماسک داشت مشکلی پیش نیامد و رفت.

 

و و من خسته اینگونه در تخت دراز کشیده بود🛏️😌

 

داستان ما به سر رسیذ کلاغه به خونش رسید

بای

(فقط میخواستم حضوری بزنم و حمایتم رو با چرت و پرت نشون بدم 😂)

پاسخ:
جررررررررررررررررررررررررررررر
خدااااااا خیلیییی خوب بود الی دل شادم کردی🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
این کجاش چرت و پرت بود؟🤣🤣
ثبت شد در دفترچه خاطرات مانستر😌

اِی وای

اینجا مال سوال پرسیدنه

خببببببببببببببببببببببب من فعلا سوالی ندارم

ولی شاید برام پیش اومد

اگه اومد

بهت میگم

 

 

پاسخ:
حتما بگو...من یکمی برای اسپویل برای سوالاتون خودم رو اماده کردم👀👀

😌😂😂😂🤣🤣آخ خودمم وقتی میخوندم گفتم یا خود خدا چطور شد اینا به ذهنم اومدن؟ 😂هروقت خوابم میاد رد میدم، یه چیزایی میگم که که خودمم هنگ میکنم

😂😂😭😂😭😂😭😂😭😂😭😂😭😭😭😭😭😂😭💜🎁سعادت بنده رو نشون میده(اینجانب اینقدر خوشحال است که در خود نمیگنجد)

پاسخ:
اخ دباره یادم اومد...خیلییییی خووووب بوووود😂🤣😂🤣😂🤣

خدا میدونه چقدر با خودت کلنجار رفتی تا حاضر شی اسپویل کنی(حسم بهم میگه اینطوری بوده... *-*)

ولی باشه ازت میپرسم

خبببب...1_ اون کسی که شبیه تهیونگ بود، کی بود؟ 2_چرا میگفت به کسی چیزی نگو؟

3_آیا من آخرش از عر زدن میمیرم یا گریه یا هیجان؟

4_پارت 17 هیجانی میشه که کار دستم بده؟

مثلا گردنم درد بگیره یا کمرم.

خبر بده، وقتی هیجانی میشم گردن درد میگیرم میخوام از قبل جاشو راحت کن 😂😂😂

میدونی، دلم برای دنیای سایه تنگ شده 

5_گفتی یه روز برمیگردن دنیای خودشون، وقتی بر گشتن تهیونگ باهاشونه یا هنوز قدرتاشونو دارن؟

 

6_تهیونگ تو موقعیتی گیر میکنه که پشیمون شه؟ و بخاطر چیزایی که دوست داره از دست بده؟ (منظورم کلیه چه جسم یا فرد و چه تو دنیای انسانا یا دنیای خودشون)

 

اووووووووووووووووووووف

چقدر سوال پرسیدم💧🧚🏻‍♀️هرکدومشون دوست داشتی جواب بده(میدونم بعضیاشون زیادی چرت بودن ༎ຶ‿༎ຶ༎ຶ‿༎ຶಥ‿ಥ  ولی بازم میخندم 😂)

پاسخ:
اخ دقیقا...مشخص بود؟
خوب...چه سوالات اسپویل برانگیزی...
1.توی خود متن داستان اوردم.
«-روح منحرف...
چشم هاش رو توی حدقه چرخوند و غر زد.
-فعلا وقت ندارین هر کوفتی دوست داری صداش کن.»
2.فعلا مشخص نیست :)
3.از گریه ی همراه یا هیجان و افتخار.😂😂
4.فعلا که 7 صفحه نوشتم...ام...اره...فکر کنم...باز به خودت بستگی داره
5.اممم...بزارین درباره ی این یه مورد واقعا در لحظه باهاش روبه رو بشین.:)
6.اینم فعلا فاکتور میگیرم.نه چون حتما اتفاق می افته،چون شاید کلا با چیزی که توی ذهنمه متفاوت باشه.

سلام علیکم😂😂 

الی شی درست حدس زدی

این مهی اینقد خسیسه تو اسپویل کردن

اینقدددد خسیسههه ک نگو

تا تو مود اسپویلره ازش اطلاعات بگیرین که دیگه ازین فرصتا پیش نمیاد😂😂😂

پاسخ:
به به...چشممون به جمال نانا روشن شد😂😂
دیدی اخرش خساست کار دستم داد؟ولی نه واقعا نمی تونم بزارمش کنار.خیلی بده ها...ولی هستش دیگه😂

وی پیام های قبل را مینگرد*

به جمله ای عرناک بر میخورد 《5.اممم...بزارین درباره ی این یه مورد واقعا در لحظه باهاش روبه رو بشین.:)》*

اب دهن خود را قورت میدهد *

به دور دست ها مینگرد *

مغز وی درحال تحلیل این جمله می باشد*

به یک احتمال فاکی بر میخورد *

اوردوز میکند*

اما از اخرین لحظات زندگی خود استفاده میکند که بپرسد : ........

ایا انها به راستی قدرت خود را از دست میدهنننننننننننننننننتننننننننننننننننننننننننننننننننننندددددددددددددددددددددددددددددددددد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

محی چااااااااااااانننننن مارا به فاخ مده ای دوسسسسسسسسستتتتتت

پاسخ:
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
باز هم تکرار می کنم.بزارین درباره ی این یه مورد واقعا در لحظه باهاش روبه رو بشین :)

😂😂😂😂 خو دیگه وقتی ببینیش یادت میاد

.......

من خودم به شخصه جوابامو گرفتم... من برم تو خوابم عر بزم

خدااااا

هفتا صفحه نوشتههههههههههه

کروناااا ببین، هفتا صفحه نوشته

بعد تو داری تو پارت 5 دست و پا میزنی!

کرونا:کی گفته من پارت 6 زنیکه؟ پارت شیشم ^^

من:بی ادب*-*

به هرحال

من دارم از هیجان از خودم در میرم😂😭🤣😭🤣😂😭😭🤣😂😭🤣😭😭😂😭🧱(جنس مرمر) 😂😭😂😂😂😂🤣🤣😭😭💜عر

منتظر به در نگاه می‌کند، گویی آپدیت مرگباری یا سازنده ی راه مرگباری در راه است☠️🎊

سوال داشتم میام😂💜

پاسخ:
تازه شد دوازده صفحه...وقت نکردم وگرنه بیشتر می نوشتم😂
به به...کرونا ام ونواعه پس؟😂
راستی گفتی اپدیت...من یادم رفته بود عکس این دختر بالدار(میگمش خودم یاد از این پروانه قهوه ای زشتا می افتم که تو تابستونا تو پارک پره...اقا خودتون درک کنید منظورم از بالدار چیه😂)رو درست کنم بزارمش توی فایل...بعد گفتم بزارمش اینجا ببینین...بعد یه دفعه تصمیم گرفتم اول سر صبر از همه ی شخصیت هایی که تا الان دیدیم عکس و اینا گیر بیارم بعد کم کم همه رو بزارم.خلاصه که سرم خلوت شد منتظر اینم باشین.

Nana-04

😂😂😌اینجانب یک ونوای قدیمیست

دیگه با اخلاقای جوجانیم جان آشنایی دارم

پاسخ:
اخ اخ...خبر نداری الی...نانا خودش ونوای باستانی محسوب میشه😂😂
ایشون همون نانا خانمن که نود و نه صدم عر زدن هاتون زیر سرشه...فکر کنم تو بخش مقدمه معرفیش کردم..یادم نی.😂

پارت 5*

برای اون کرونائه:/خاکا بر سرت کیبوردم

پاسخ:
😂کیبورد است دیگر

آخ جوووووووووووووووووووووووون

واقعا کنجکاو بودم بفهمم چه شکلین

‌😂😂😂😂😂بهلههههههه کرونا رو ونوا کردم حال کن 😌


😔😔🦖نانا جان

حیف که دلم نمیاد مورد عنایت قرارت بدم 😔😂

نمیدونی چقدر گلوم درد گرفته بخاطر این عرا، ایح

من میخوام بشم ونوای فسیلی، هاهاها 😈😂😂😂 😂 😂 😂 😂 😂 😂

کیبورد ای خدا

الانم ناخنامو کوتاه کردم همه رو اشتباه مینویسه....

پاسخ:
من واقعا از همون شروع مانستر دلم می خواست یه جوری این عکسا و شخصیت ها رو بهتون نشون بدم،ولی خوب موضوع اصلی اینه که من از همه ی شخصیت ها نمی تونم عکس های دقیق یا واضح پیدا کنم. واسه همین هم هست که خیلی اینکارو نمی کنم.ولی خوب امیدوارم درک کنین که توی اینترنت شخصیت هایی که من ساختم همیشه پیدا نمیشن😂
جرررر😂😂ولی جدا همزمان که مورد عنایت قرارش می دهید دعاشم کنین...چون اگه نانا نبود مانستر کلا ده پارت بود فکر کنم😂
اخ اخ من ناخنامو کوتاه می کنم حس می کنم به بند انگشت ازم کم شده:/

واییییییییییی واییییییییییی واییییییییییییییی

واهایییییی واهاهاهاییییی

صفحه 12

همین الان تونستم تحلیل و تجزیه‌ش کنم

عرررررررررررررررر

من مث چی منتظرم بیاد تا بخونمش

تو خونه خستم شده

پاسخ:
فقط یکم دیگه صبر کنین تا من بعد کلاسم تیکه اخر رو هم بنویسم و بعد براتون می فرستم.

حتما حتما دعاشم میکنم😂🌸💜

وای آره خیلی بده

 

عنَنعبنعبعنیهمیهنیهمبهمیهمیعمینیعنیعنسجیعجیمایامیوط واهاییییی واهایییییییییییییییییی

من دیگه دل تو دلم نیست

هق

پاسخ:
هق...شرمنده حالم خیلی بد بود امروز اپ میشه.یعنی لینکو فرستادم فقط مونده بزارن

یممیمیمثمثث

لعنتی

فیکشن به این خفنی؟

من مردممممممم

بیل بیار قبرمو بکنن

سوال صد امتیازی:

روح منحرف داستان ماهیتش چیه بده ؟خوبه؟طرفدار تهیونگه؟

اصن آقا گنگ راهنمایی کن

پاسخ:
😂😂💜💜
عر مرسییییییی خفنیت از خودتونه😂😂
خدا نکنه 😂😂

به به...به به...انصافا سوال 100 امتیازی ایه😂
می دونین...من از اینکه شخصیت هامو به خوب وبد تقسیم کنم خیلی خوشم نمیاد.پس...واقعا نمی تونم بگم خوبه یا بد...اما درباره ی طرفداری...همین قدر بدونید که جزئی از وجودشه :)

هققققققققققققققققققققققق قققققققققققققققققققققققققققققققق

من خرذوق به سر میبرم

و اینکه اشکال نداره بابا، منم از دیروز تا حالا حالم خوب نیست

یه چیز عادیه خواهرم💜🌸

من خوندمش بلافاصله میام پیشت 🎸🎤💃🏻

پاسخ:
مرسیییییی 
به شدت منتظرم ؛)

حات موزون با سرعت جت*

باهایییییییییییی💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻

پاسخ:
💃🏻💃🏻💃🏻حالا بیا وسط

سلام😊

میدونم سرتون با درساهم و اینا شلوغه و شاید این کامنتمو خیلی دیر ببینین

ولی خب اشکال نداره 

خواستم بگم که من واقعا از داستان شما لذت میبرم 

شاید باورتون نشه ولی من حتی با اینکه کتابای زیادی از بهترین نویسنده های تاریخ مثل ویکتور هوگو و چارلز دیکنز خوندم ، ولی داستان شما رو از داستانای اونا خیلیییی بیشتر دوست دارم و واقعا بیشتر جذبم میکنه و واسم هزار برابر جالب تره

راستش من توی فصل اول وقتی که شما توی اون نوشته های رمزی گفتین که آخر این داستان غمگینه و اینا ، میخواستم ولش کنم

نه اینکه بگم داستان هایی که پایان غمگین دارن بدن

فقط من دوست ندارم چون واقعا روی روحیه ام و شخصیتم تاثیر زیادی میزارن

بعضیا خیلی روشون تاثیری نداره ولی من وقتی داستانی با پایان غمگین میخونم کاملا شخصیتم تغییر میکنه و دیگه کلا آدم غمگینی میشم و روم تاثیر زیادی داره به خاطر همین همیشه ازشون دوری میکنم

ولی راستش داستان شما اونقدری قشنگ و جذب کننده بود ، که من تصمیم گرفتم حتی با وجود این ، بازم دنبالش کنم

فایتینگ❤

پاسخ:
سلام عزیزم.
واقعا نمی دونم از این مقایسه باور نکردنیت چی بگم...ولی جدا...باعث شدی حس کنم نوشته هام برای یه نفر حتی از نوشته های چارلز دیکنز هم دوست داشتنی تره...و راستش همینه که با وجود همه ی مشغله ها انگیزه ام رو برای نوشتن مانستر از دست نمی دم.
اخ اخ...سر اون جمله تعداد خیلی زیادی از جمله دوست خودم خوندن مانستر رو ول کردن...اما به این توجه نکردین که من بعدش یه رمز دیگه هم دادم...یه داستان با پایان غمگین هم می تونه یه داستان با پایان خوش باشه.
موضوع اینجاست بچه ها،اگه من مانستر رو در خوشی و خرمی،بدون هیچ مرگی،بدون هیچ اسیبی،با یه پایان خوش و خرم تموم کنم،اون وقت این دیگه مانستر نخواهد  بود.به شخصه معتقدم واقع گرایی مانستر در عین فانتزی بودنش،چیزیه که باعث جذاب تر شدنش شده.پس بیایم یکم ملایم تر به پایانش که در اینده قراره باهاش روبه رو بشیم رفتر کنیم :)
اره عزیزم درک می کنم...داستان هایی که می خونیم هیچ وقت با بستن کتاب یا این روزا پنجره ی داستان،تموم نمی شن و حداقل تا چند روز توی یادمون می مونن.ولی نگران نباشین... پایان مانستر جوری نیست که بهتون اسیب روحی بزنه.

فایتینگ تو عزیزم.
We Never Walk Alone!

بله کاملا درست میگین

به هر حال اگه یه داستان بدون هیچ هیجانی تموم بشه ، کیفیت اون داستان خیلی پایین میاد و از جذابیتشم کم میشه 

من مطمئنم که شما چه این داستان رو غمگین تموم کنین ، چه شاد یا چه هرجور دیگه ای ، فوق العاده تمومش میکنین 

چون توی این مدت خیلی زیادی که دارم داستانتونو دنبال میکنم ، اینو فهمیدم که قلم شما امکان نداره ما رو ناامید کنه

پس تا پایانش حمایتتون میکنم ❤

 

پاسخ:
مرسییی عزیز دلممم...
واقعا افتخار می کنم که یه همچین خواننده ای دارم...نمی دونم چی بگم...اینکه خواننده بهت اعتماد کنه...واقعا خوبه.
چون خواننده های زیادی رو هم دیدن که خوب...توی ناشناس نظر میدن و میگن میشه مثلا فلانی اینطوری بشه؟میشه فلانی با فلانی باشه؟
و درسته که این نظرات واقعا چیز خاصی ندارن اما به من بعضی وقتا فشار میاره که...شاید داستان اونقدر جذاب نیست...شاید باید این رو هم بهش اضافه کنم و...

به هرحال یه عالمه ممنونم ازت عزیزم.
You Never Walk Alone!

عاشق نظرات ناشناس شدم

بیا بغلم👐🏻💜

پاسخ:
اوهوم...من واقعا تا وقتی یه همچین خواننده هایی دارم انگیزه هم دارم.

آممم های مهی :)

حقیقتا چند وقتی بیشتر نیس که کابر دائم بلاگ فضایی ها شدم و از کامنتای به پست که الان یادم نیس به مانستر برخوردم اولش نمیدونستم فیکه ولی تو فیکای فول بهش برخوردم ، اول زیاد علاقه نداشتم و از کنجکاوی شروع کردم ولی ... لنتیییییییییی ( وی کنترل خود را به طرز وحشتناکی از دست میدهد خداروشکر قدرت باستانی را به او ندادند وگرنه در ثانیه اول دنیایی برای جبران نبود :") ) مهییییییییی واییییییییییییی خوداااااااااا قلمتتتت محشره دختررررررررررر من به شخصه دیوانه وار عاشقشمممم خیلییی خلاقی و واقعا در عجبم چجوری پر از سوال میشدم و از شخصیتام گیج تر بودم و بذار اینجوری بگم من کلا وقتایی که به شدت علاقه به فیک نشون بدم آروم آروم و با حوصله میخونم و تک تک واکنشا رو از دست نمیدم حتی اگه یدفه سرعتمو بابت هیجان ببرم بالا دوباره برمیگردم و میخونم اون تیکه رو که متوجه نشدمو و ووواییییییی آخرین بار که اینجوری بودم که بر حسب تصادف اولین بارمم بود مال بلایندد بود لعنتی عین قرص خواب آرامش و تزریق میکرد و کی از این سرنگ جادویی پر میترسه :)

وووایییییی اصن حسم موقع خوندن فیکت قابل وصف نیستتتت پازلت به نظر تموم نشدنی میومد و با اینکه به شدت تو سوالا غرق میشدی ولی حتی پر هیجان تر واسه جوابات و حتی اگه قرار بود جواباش هیچوقت گرفته نشن فقط دوست داشتم تموم نشههههه این خیلییییی خوببببب بوددددد

اگه اعتماد برای اینکه داستانو هرهرجور میخوای پیش ببری و منو همراهت بکشونی یه تیکه جواهر بود من خزانه کل دنیا از الماس و یاقوت و زمرد و فیروزه و هر جواهری که فکرشو بکنی رو به بزرگترین حد ممکن برای دادن بهت آماده دارم :)

وقتی تاریخارو میبینم بیشتر افسرده میشم :") تابستون چه سالی دقیقا فیک تموم شده؟ امسال یا پارسال؟ هعی هر کدومش باشه بهرحال زمان زیادی گذشته و من دارم واسه فصل 3 ذره ذره و آروم میمیرم ×-×

هعییی سوالی که به شدت ذهنمو درگیر کرده آینه که اون زنه کثافططططططططط کی بودددددددد اون آشغالی که تهیونگمو نشونه گرفتتتتتتتتتتتتتتتتتت ولمممممم کنیننننننن فقطططططططططط میکشمششششششششششششش قول نمیدم بی درد باشههههههههههههههه

خودا خودش شاهده پارت 26 قلبمو پاره کرد... نمیدونم.... نمیدونم ..... حسش عجیبه و اینکه زدش... جی هوپ.... هوسوک...پسرم.... هعی اون واقعا اون تیر فاکیو پرتاب کرد ( شرمنده احتمال میدم به فحش حساس باشی از پارت 1 :))

ولی شکست... کمانش شکست و همزمان خوشحال بود و فراموش کرد... جالبه... اون از کارش راضی بود و تازه انتظار داشت پسرا درکش کنن... درسته میفهمم اون با این عقاید بزرگ شده مثل سم آروم آروم اسیبشو زده... و حالا چی؟! هوسوک...پسرم با دستای خودش رویای وحشتناک ته رو عملی کرد.. میدونستم تو الکی رویا هارو نمیذاری و اون یه نشانه از ایندست ولی هیچ ایده ای نداشتم چرا و صادقانه بگم هر بار شوکه میشم که چجوری همه چیز همیشه هماهنگه در حالی که پارتا جدا منتشر میشدن و تو وقت اصلاح قبلیا برای پیشینه اتفاق جدیدو نداشتی و خوداییش من واقعا نمیتونم همینجوری یه پیشگویی بنویسم و با روند داستانم کم کم خود اتفاق و بوجود بیارم :") میشه راز موفقیتتو بیگی پیلیزززززز ="))) رازش لنتی راز نیست که بیشتر شبیه شاه کلیده =")

انقد حرف زدم بذار یه سوالم بپرسم مثلا تو بخش سوالم >-<

اخرشم نفهمیدم حیوونی که همزمان هوپ و جین ازش میترسیدن چی بود😂

شرمنده حسابی رو سرت خراب شدم ددی میدونه من میام کامنت بدم تومار میشه😂

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی